نوزادی و هزار دردسر
هایدی جونم،دلبر من
الان نوزادی و هزار و یکجور داستان داری،کم خوابی و بیتاب،چون دلپیچه داری،امروز خاله گلی رفت بیرون مواد خوراکی برای سوپ بخره تا برا ایلین کوچولو سوپ بپزه
ماهم باهاش رفتیم تا بریم خونشون تو ماشین اروم بودی اما تااااا پامونو گذاشتیم خونشون مدااام گریه میکردی،اولش با شیر خوردن اروم شدی اما بعد دیگه اصلا
حتی با سشوار هم اروم نشدی،فکر کنم فقط سشوار خونمونو میخواستی
وقتی ما اومدیم خونه خاله گلی بابا جونتون رفته بود سر زمینمون تا علف های هرزشو بکنه
باهاش تماس گرفتم بیاد مارو ببره خونه
هانا جون کللی ناراحت بود که زود داریم میریم خونه
اینم عکساتون تو ماشین
تو و آبجی هانا و آیلین کوچولو ناز
الان نوزادی و هزار و یکجور داستان داری،کم خوابی و بیتاب،چون دلپیچه داری،امروز خاله گلی رفت بیرون مواد خوراکی برای سوپ بخره تا برا ایلین کوچولو سوپ بپزه
ماهم باهاش رفتیم تا بریم خونشون تو ماشین اروم بودی اما تااااا پامونو گذاشتیم خونشون مدااام گریه میکردی،اولش با شیر خوردن اروم شدی اما بعد دیگه اصلا
حتی با سشوار هم اروم نشدی،فکر کنم فقط سشوار خونمونو میخواستی
وقتی ما اومدیم خونه خاله گلی بابا جونتون رفته بود سر زمینمون تا علف های هرزشو بکنه
باهاش تماس گرفتم بیاد مارو ببره خونه
هانا جون کللی ناراحت بود که زود داریم میریم خونه
اینم عکساتون تو ماشین
تو و آبجی هانا و آیلین کوچولو ناز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی