هایدی پری کوچولوی دلبرهایدی پری کوچولوی دلبر، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

هایدی پری کوچولوی دلبر

یه دختر شیرین و بانمکو شیطون

آلوچه خوش خنده

دخملکم سلام دیشب رفته بودیم خونه مادرجون مهمونی دلمه برگ.مو پخته بود دستش درد نکنه بابایی دیشب حالش خیلی خوب نبود آلرژی اش بالا زده بود اینم شمااااا امروز صبح با شادی و.خنده از خواب پاشدی وقتی هم دوربین نورش روشن میشد اینطوری تعجب میکردی گوگولی ...
13 ارديبهشت 1397

دخملی نااااز

سلام کلوچه خوشمزه من این عکس ها رو پریشب،شب نیمه شعبان ازت گرفتم من و بابا جون و هانا جون ستایی تلاش کردیم بخندی اما زساد حوصله نداشتی بابایی هم قبلش مارو برده بود تو خیابونا که شربت و شیرینی میدن خوردیم اما از دماغمون دراوردی از بسسسسسس گریه کردی برگشتیم خونه دخملی دلپیچه داشتی طبق معمول فندق مایی...
13 ارديبهشت 1397

هایدی فندق

سلام فندق من امروز آبجی جونت مریض شد بردیمش بیمارستان اینم عکسای شما که مامانجون ازت گرفت همونجا اینجاهم بابابزرگ بغلت کرده تا با جیغ هات بیمارستانو نذاری رو سرت جغجغه خدا حفظش کنه بابابزرگ رو فوری اومد دنبالمون تا هانا جون رو ببریم دکتر...
11 ارديبهشت 1397

شب بیداری

سلام قند و نبات مامان دلپیچه امونتو بریده الان ساعت پنج صبح یکشنبه نهم اردیبهشت نود و هفت و همچناااان بیداری این عکس مال امروز ظهره هانا جون حسابی بغلت کرده شماهم داری حسااااابی کیف میکنی اینم الان و این ...
9 ارديبهشت 1397

خواهرانه

خواهرای گوگولی سلاااام،تمام لذت دنیام نگاه کردن به شما دوتاس عاشقتونم امیدوارم همیشه مثل دوتا کوووووه پشت هم و برای هم باشید هانا نازم و هایدی نازم لباساتونم از دیجی کالا همراه سیسمونی هایدی خریدم،الان اندازتونه تاااا اخر سال خیلی هم بهتون میاد شیطونک ها ...
8 ارديبهشت 1397

خونه ی مادر جون

هایدی جونم دلبرکم دیشب رفتیم ساری خونه مادر جون انقدر نق نق میکردی که همش تو اتاق خوابشون داشتم شیرت میدادم و عوضت میکردم اینا عکسای قبل از رفتنمون تو راه بهشهر ساری ببین چطوری به مامان نگاه میکنی فندق من اینم آبجی عاشقققققق هانا جون خیلی دوستت داره توهم خیلی با محبت بهش نگاه میکنی عاشققققققتونم عروسکای مامان ببین با جه عشششقی نگاه میکنی به خواهرت قلب منی وقتی اومدیم خونه سوقاتی مادر جون رو.تنت کردم خیلی بهت میاد توت فرنگی خوشمزه من ...
7 ارديبهشت 1397

باغ کوچولومون

سلام سلام پری دلبری امروز رفتیم تو باغ کوچیک و با صفامون که بابایی تازگیا خریده تا بابایی یکمی اوضاعشو مرتب کنه و ماهم حال و هوامون عوض شه اخه اینروزا بخاطر شخص شما همگی خونه نشین شدیم خوشگلک مامان شقایق های باغمون اینم هانا جون قشنگمون اون کریکات پشت سرش رو آلاچیق هم شمایی که کلا خواب بودی عشقم اینم زردالوهای ما که هنوز نرسیدن و هایدی پری،همچنان خوااااااب اینم بابا جون زحمتکش شما خیلی دوستت داریماااااااااااا ...
7 ارديبهشت 1397

پری بیخواب

دخملک نازم،کلوچه شیرینم،آلوچه خوشمزه ام ببین الان ساعت یک شبه اما اصلاااا خواب تو.چشات نیس بابا و هانا خوابیدن من کنارت بیدارم تو اتاق خواب روی تختمون خیلی دوستت دارم امیدوارم این دلپیچه هات زود زود خوب شه دختر نازم همه میگن شبیه پسرایی ههههههه ناز دحترم الان یهویی برا اولین بار یه جیغ کوچولو کشیدی،خیلی بامزه بود...
4 ارديبهشت 1397

نوزادی و هزار دردسر

هایدی جونم،دلبر من الان نوزادی و هزار و یکجور داستان داری،کم خوابی و بیتاب،چون دلپیچه داری،امروز خاله گلی رفت بیرون مواد خوراکی برای سوپ بخره تا برا ایلین کوچولو سوپ بپزه ماهم باهاش رفتیم تا بریم خونشون تو ماشین اروم بودی اما تااااا پامونو گذاشتیم خونشون مدااام گریه میکردی،اولش با شیر خوردن اروم شدی اما بعد دیگه اصلا حتی با سشوار هم اروم نشدی،فکر کنم فقط سشوار خونمونو میخواستی وقتی ما اومدیم خونه خاله گلی  بابا جونتون رفته بود سر زمینمون تا علف های هرزشو بکنه باهاش تماس گرفتم بیاد مارو ببره خونه هانا جون کللی ناراحت بود که زود داریم میریم خونه اینم عکساتون تو ماشین تو و آبجی هانا و آیلین کوچولو ناز...
3 ارديبهشت 1397